سلام
خیلی مصمم و جدی برنامه جدیدی رو شروع کردم.امروز صبح رفتم پیاده روی و بعدشم صبونه خوردم.الان دارم می ترکم.پیری خیلی دلش می خواد این روزا همدیگرو ببینیم ولی خب غیرممکنه!دیشب خنجری هم اصرار کرد امروز بریم بستنی ولی فکر نکنم که بشه.
خواهری سه شنبه رفته بود گرجستان که دیشب حدود 2 برگشت....
قراره دامادی بره بلاد کفر و در نتیجه خواهری امروز میاد خونمون!
رضاز که از شدت شعف دکترا دیگه رسما نمیاد و من اپموندم و یه دنیا کار....
کشف جالبی هم کردم.جمعه تب
درباره این سایت